سلام .....
همهء دلخوریم اینه که چرا خام تو بودم ...!؟
تو محلهء صداقت چرا بدنام تو بودم .....!؟
همهء درد من اینه که شدم رنگ شبونه ...
با تو تو شهر تباهی موندم از مامن و خونه .....
من بودم که خوبیامو سر یک هوس گذاشتم ...
دل بریدم از گلا و تن به خار و خس گذاشتم .....
آخ که دلخونم از این من ، که چقد ساده سیاه شد ...
همهء عشقو گذاشت و زخمی دو رنگیا شد .....
ای خدا هزار توبه که شدم به من ستمکار ...
که به اسم عاشقی من ، به هوس شدم گرفتار .....
ای خدا بده عذابم که پر از دردم از این من ...
نه فقط " ظلمت نفسی " که ستمگرم به این تن .....
ای خدا هزار توبه که شدم شریک دشمن ...
گفتی اما نشنیدم ، اهرمن دشمن با من .....
گفته بودی نگم هیچوقت ، مومنم ، پام نمی لغزه ...
به تو توبه که گذاشتم ، قلبم و دلم بلرزه .....
آخ خدا یه بار دیگه ، توبه هامو تو قبول کن ...
صبر واسه بخششت رو ، قسمت من عجول کن .....
تن آلودگیامو ، خیسه لطف و رحمتت کن ...
دستامو بگیر و بازم ، منو محو عزتت کن .....
منو باش که گله داشتم ، از سیا بخت سیاهم ...
غافل از اینکه منم من ، منم اونکه رو سیاهم .....
منو باش که هی می گفتم ، چرا درها همه بسته ...!؟
چرا جونی به تنم نیست ؟ چرا قلب من شکسته .....!؟
منو باش که مونده بودم ، چرا جاده شد دو راهی ...!؟
چرا پس سحر نمی شد ، نمی رفت چرا سیاهی ...!؟
آخ خدا یه بار دیگه ، منو از بدم جدا کن ...
بسوزون من رو خدایا ، از پلیدیام رها کن .....
آخ خدا یه بار دیگه ، منو از بدی جدا کن ...
منو از بند پلیدی ، خدا جون خودت رها کن .....
" ه.م غروب "