
سلام .....
یکی بود ، یکی نبود
از بخت بد تو این دیار ،
دیگه هیچ عاشقی نبود .....
از پاییز خیلی بدش می آمد . اولش فکر کردم
شاید به خاطر باز شدن مدرسه هاست .
اما او شاگرد ممتاز بود و دلیلی نداشت
از درس و مدرسه بدش بیاید ..…
کاش دلیلش را از او نپرسیده بودم ...
با اکراه جواب داد و گفت : پاییز منظره اش قشنگه ،
اما جارو کردن برگهای خشک درختها مصیبته ..…
بیچاره بابا .....................................................!!!
هیچی نگیم که بعضی وقتا ،
سکوت بهتر از هر کلامی می تونه باشه .....!!!
نظرات شما عزیزان:
