
سلام .....
این شعر و تصنیف رو شاید شما هم خونده باشین
ولی یادآوری دوباره اون خالی از لطف نیست .....
وفا نكردی و كردم ، خطا نديدی و ديدم
شكستی و نشكستم ، بُريدیی و نبريدم
اگر ز خلق ملامت ، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم ، شنيدم از تو شنيدم
كی ام ، شكوفهء اشكی كه در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم ، به روی شكوه دويدم
مرا نصيب غم آمد ، به شادی همه عالم
چرا كه از همه عالم ، محبت تو گزيدم
چو شمع خنده نكردی ، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردی ، مگر ز موی سپيدم
بجز وفا و عنايت ، نماند در همه عالم
ندامتی كه نبردم ، ملامتی كه نديدم
نبود از تو گريزی چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم ، بدوش ناله كشيدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او ، دويدم و نرسيدم
به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشك نشستم ، گهی چو رنگ پريدم
وفا نكردی و كردم ، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا ديدی ای فروغ اميدم ............؟
شكستی و نشكستم ، بُريدیی و نبريدم
اگر ز خلق ملامت ، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم ، شنيدم از تو شنيدم
كی ام ، شكوفهء اشكی كه در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم ، به روی شكوه دويدم
مرا نصيب غم آمد ، به شادی همه عالم
چرا كه از همه عالم ، محبت تو گزيدم
چو شمع خنده نكردی ، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردی ، مگر ز موی سپيدم
بجز وفا و عنايت ، نماند در همه عالم
ندامتی كه نبردم ، ملامتی كه نديدم
نبود از تو گريزی چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم ، بدوش ناله كشيدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او ، دويدم و نرسيدم
به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشك نشستم ، گهی چو رنگ پريدم
وفا نكردی و كردم ، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا ديدی ای فروغ اميدم ............؟
ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد
به گوش کمتر کسی رسیده .
به دلیل زیبا ، غم انگیز و جالب بودن ، برای شما بازگو می کنم .
به دلیل زیبا ، غم انگیز و جالب بودن ، برای شما بازگو می کنم .
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند .
دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ،
دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ،
پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او
پیشنهاد ازدواج می دهد .
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند ،
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند ،
به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند
عقیدهء او را در ادامهء ارتباط با نامزدش تغییر دهند .
ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و
ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و
قول خود نمی شود .
تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ،
تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ،
نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ،
در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند .....
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به
انسانی ساکت و کم حرف می شود .
سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ،
سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ،
زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و
نامزد اوستا به فرانسه .
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و
دچار عذاب وجدان می شود .
در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد .....
اوستا نیز در پاسخ نامهء او تنها این شعر را می سراید .....
در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد .....
اوستا نیز در پاسخ نامهء او تنها این شعر را می سراید .....
نظرات شما عزیزان:
