
سلام .....
دنبالهء به یاد کودکی دیشب .....
شادی و خنده بعد هر سلامی
بدون آشنایی و کلامی .....
از پنج دری وقتی که می گذشتی
می رسیدی به راه بوم و هشتی
باغچه پر از گل های رازقی بود
هوا ، هوای عشق و عاشقی بود
فضا ، فضای بازه اعتماد بود
خونه پر از آدم خوش نهاد بود
شبای چارشنبه سوری با خنده
می پریدیم از رو آتیش بلنده
عیدا لباس نو با حاجی فیروز
بوسهء بدرود به کهنه دیروز
از تو کوچه صدای تنبک و ساز
می اومدش با کلی رقص و آواز
دروغ نمیشنیدی تو هیچ مکانی
نه خواب ، نه بیداری ، نه هیچ زمانی
هر چی از اون روزا بگم ، کمه باز
نیست و نبودش مایهء غمه باز
از اون روزای خوب ماها گسستیم
در جا زدیم و تو جامون نشستیم
روزای خوب و پشت سر گذاشتیم
کلا با خوبی دیگه کار نداشتیم .....
" ه.م غروب "
هنوز ادامه دارد .....
نظرات شما عزیزان:
