
سلام .....
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، از بخت بد تو این دیار ! ترس از خدا نبود .....!!!!!
مردی خواب عجيبی ديد . او در عالم رويا ديد كه
نزد فرشتگان رفته و به كارهای آنها نگاه می كند .
هنگام ورود ، دسته بزرگی از فرشتگان را ديد كه
سخت مشغول كارند و تند تند نامه هايی را كه
توسط پيک ها از زمين می رسند، باز می كنند و
آنها را داخل جعبه هايی می گذارند .....
مرد از فرشته ای پرسيد: شما داريد چه كار می كنيد ؟
فرشته در حاليكه داشت نامه ای را باز می كرد ،
جواب داد : اينجا بخش دريافت است ، ما دعا ها و
تقاضاهای مردم زمين ، كه توسط فرشتگان به
ملكوت می رسند را به خداوند تحويل می دهيم ...
مرد كمی جلوتر رفت . باز دستهء بزرگ ديگری از
فرشتگان را ديد كه كاغذهايی را داخل پاكت می گذارند
و آنها را توسط پيک هايی به زمين می فرستند .
مرد پرسيد : شماها چكار می كنيد ؟ يكی از فرشتگان
با عجله گفت : اينجا بخش ارسال است ، ما الطاف و
رحمات خداوند را توسط فرشتگان
به بندگان زمين می فرستيم .
مرد كمی جلوتر رفت و يک فرشته را ديد كه
بيكار نشسته . مرد با تعجب از فرشته پرسيد : شما
اينجا چه كار می كنی و چرا بيكاری ؟
فرشته جواب داد : اينجا بخش تصديق جواب است .
مردمانی كه دعاهايشان مستجاب شده ، بايد
جواب تصديق دعا بفرستند . ولی تنها عده بسيار كمی
جواب می دهند . مرد از فرشته پرسيد : مردم چگونه
می توانند جو اب تصديق دعاهايشان را بفرستند ؟
فرشته پاسخ داد : بسيار ساده است ،
فقط كافيست بگويند : " خدايا متشكريم "
بیاییم هرگز ، تشکر از خدا را فراموش نکنیم .....
نظرات شما عزیزان:
