
سلام .....
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ،
از بخت بد تو این دیار !
ترس از خدا نبود .....!!!!!
حکایتی از حضرت مسیح (ع) : مردی بود بسيار متمكن و پولدار روزی به كارگرانی برای كار در باغش نياز داشت . بنابراين ، پيشكارش را به ميدان شهر فرستاد تا كارگرانی را برای كار اجير كند . پيشكار رفت و همهء كارگران موجود در ميدان شهر را اجير كرد و آورد و آن ها در باغ مشغول به كار شدند . كارگرانی كه آن روز در ميدان نبودند ، اين موضوع را شنيدند و آنها نيز آمدند . روز بعد و روزهای بعد نيز تعدادی ديگر به جمع كارگران اضافه شدند . گر چه ، اين كارگران تازه ، غروب بود كه رسيدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نيز استخدام كرد . شبانگاه ، هنگامی كه خورشيد فرو نشسته بود ، او همهء كارگران را گردآورد و به همهء آنها دستمزدی يكسان داد . بديهی ست آنانی كه از صبح به كار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتند : اين بی انصافی است ... چه می كنيد ، آقا ؟ ما از صبح كار كرده ايم و اينان غروب رسيدند و بيش از دو ساعت نيست كه كار كرده اند . بعضی ها هم كه چند دقيقهء پيش به ما ملحق شدند . آن ها كه اصلاً كاری نكرده اند ..... به خود شما داده ام كم بوده است ؟ كارگران يكصدا گفتند : نه ، آنچه كه شما به ما پرداخته ايد ، بيش تر از دستمزد معمولی ما نيز بوده است . با وجود اين ، انصاف نيست كه ايناني كه دير رسيدند و كاری نكردند ، همان دستمزدی را بگيرند كه ما گرفته ايم ... اين نيز بپردازم ، چيزی از دارایی من كم نميشود . من از دارايی خويش می بخشم . شما نگران اين موضوع نباشيد . شما بيش از توقع تان مزد گرفته ايد پس مقايسه نكنيد . من در ازای كارشان نيست كه به آنها دستمزد می دهم ، بلكه می دهم چون برای کار آمدند ، چون برای دادن و بخشيدن ، بسيار دارم ....................... من از سر بی نيازی ست كه می بخشم ..... حضرت مسیح می گوید : بعضی ها برای رسيدن به خدا سخت می كوشند . بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند . بعضی ها هم وقتی كار تمام شده است ، پيدايشان می شود . اما همه يكسان زير چتر لطف و مرحمت الهی ، قرار می گيرند . شما نميدانيد كه خدا استحقاق بنده را نمی نگرد ، بلكه دارایی خويش را می نگرد . او به غنای خود نگاه می كند ، همین که با نیت خوب حرکت کنیم برای او بس است . به همین سبب است که از غنای ذات الهی ، جز بهشت نمی شكفد . بايد هم اينگونه باشد . بهشت ، ظهور بی نيازی و غنای خداوند است . دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته اند . زيرا اينان آنقدر بخيل و حسودند كه نميتوانند جز خود را مشمول لطف الهی ببينند .....
مرد ثروتمند خنديد و گفت : به ديگران كاری نداشته باشيد . آيا آنچه كه ،
مرد دارا گفت : من به آنها داده ام زيرا بسيار دارم . من اگر چند برابر ،
نظرات شما عزیزان:
