
سلام .....
چشم هایم را
به بارورترین ابر آسمان
پیوند میزنم
و دلم را
به خونین ترین انار باغ
بغضم را ای کاش میشد
فریاد زنم
تا که شرمنده شود
غرنده ترین تندر پاییزی
اینجا آدمیان کرند و کور
اینجا موطن بی دل ترین
انسان های تاریخ خداست
و نیز بی رحم ترینشان
اینجا برای نان باید جان بگیری
و برای آب
رویاهای خواب آشفته کنی
اینجا سرزمین بی دستان است و
حسرت روزان دست گیری
خدایا .....
طولانی ترین جادهء بی بازگشت هزاره ها کجاست ؟
تا گام نهم در آن ،
یا عمیق ترین اقیانوس هستی ،
تا رها کنم خود را در بسترش ...
چرا که ، نه به همپا امیدی ست
و نه ، به " مانده عشقی " .....
ه.م غروب
نظرات شما عزیزان:
