
سلام .....
دوباره می سازمت وطن
دوباره می سازمت وطن !
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم ،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل ،
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون ،
به سیل اشک روان خویش
دوباره ، یک روز آشنا ،
سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم ،
ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام ،
به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن ،
ز نعرهء آنچنان خویش
کسی که « عظم رمیم» را
دوباره انشاء کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه ،
به عرصهء امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز ،
مجال تعلیم اگر بُوَد ،
جوانی آغاز می کنم
کنار نوباوگان خویش
حدیث حب الوطن ز شوق
بدان روش ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل ،
چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی ،
بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی ،
ز گرمی دمان خویش
دوباره می بخشی ام توان ،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان ،
اگر چه بیش از توان خویش
نظرات شما عزیزان:
سلام
دوباره می سازمت وطن !
خیلی زیباست
.gif)

