شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

شنبه 18 تير 1390
ن :

از تو که بی خبرم .....

سلام .....

از تو که بی خبرم ، دنیا واسم جهنمه

هر چی از غمام بگم ، به جون تو بازم کمه

از تو که بی خبرم ، ترانه هم ترانه نیست

روزای خوب خدا ، هیچی به جز شبانه نیست

از تو که بی خبرم ، بگم چقد دلواپسم ؟

انگاری تشنه ترین منم ، به آب نمی رسم 

از تو که بی خبرم ، داغ به قلب عالمه

همهء خندیدنا ، وقتی تو نیستی ماتمه

از تو که بی خبرم ، صدای هیچکس نمی آد

توی دنیا هیچکسی ، من رو به جز تو نمی خواد

از تو که بی خبرم ، دلم یهو گر می گیره

غروبه غروب رسید ، بدون که حتما می میره .....

 

" ه.م غروب "

   



:: برچسب‌ها: غروب, بیخبری, صدا, دنیا, عالم, داغ ,


شنبه 18 تير 1390
ن :

غریبانه (11) .....

سلام ای چشمهای بارانی .....


نفس تنگه مثه زندونه دنیا

نمیدونی چقد دل خونه حالا

حالا که نیستی و دنیام غریبه

نفس هام نا تموم و بی نصیبه

کی فک میکرد تو این زندون بمونم

واسه مردم بازم از تو بخونم

کی فک میکرد به ما ، وقتی شکفتیم

هزاران غصه بود و ما نگفتیم

نگفتم رنج دوری ،  زجر مردن

شب تنهاییه ما و تو و من

نگفتی این فراموشی محاله

چقد ناگفتنی ها که سواله

خیال تو برام بس بوده  اما

 تموم زندگیم نابوده حالا . . .

 

" س.خ غریب "

 



:: برچسب‌ها: غریبانه , غروب , نفس , زندون , رنج دوری , مردم , غصه , تنهایی,


شنبه 18 تير 1390
ن :

آسمون هفتم 28 .....

سلام .....

زیبا ترین ملودی ...

 

من و تو

بازمانده ایم

از تمام رنگ ها

و سکوت

زیباترین ملودیست

برای شنیدن  آهنگ ها

چه ساده و زلال می نویسیم

به رنگ آبی دریاها

کاش فرصتی بود برای سرودن

قصیده ها ..غزل ها

افسوس .......

 

" آسمون هفتم "




شنبه 18 تير 1390
ن :

شعری از عبدالرحمن جامی .....

سلام .....

 

قبلهء عشق

چارده ساله مهی بر لب بام
چون مه چارده در حسن تمام

برسرسرو کله گوشه شکست
بر گل از سنبل تر سلسله بست

داد هنگامه ی معشوقی ساز
شیوهء جلوه گری کرد آغاز

او فروزان چون مه و کرده هجوم
بر در و بامش اسیران چو نجوم

ناگهان پشت خمی همچو هلال
دامن از خون چو شفق مالامال

کرد در قبلهء او روی امید
ساخت فرش ره او موی سپید

گوهر اشک به مژگان می سفت
وز دو دیده گهر افشان می گفت

کای پری با همهء فرزانگیم
نام از تو رفت به دیوانگیم

لاله سان سوختهء داغ توام
سبزه وش پی سپر باغ توام

نظر لطف به حالم بگشای
زنگ اندوه ز جانم بزدای

نوجوان حال کهن پیر چو دید
بوی صدق از نفس او نشنید

گفت کای پیر پراگنده نظر
روبگردان به قفا بازنگر

که در آن منظره گل رخساریست
که جهان از رخ او گلزاریست

او
چو خورشید فلک ، من ماهم
من کمین بنده
ء او، او شاهم

عشقبازان چو جمالش نگرند
من که باشم که مرا نام برند

پیر بیچاره چو آن سو نگریست
تا ببیند که در آن منظره کیست

زد جوان دست و فکند از بامش
داد چون سایه به خاک آرامش

کان که با ما ره سودا سپرد
نیست لایق که دگر جان نگرد

هست آیین دوبینی ز هوس
قبلهء عشق یکی باشد و بس

جامی شاعر ؛ اديب و عارف ايرانی ؛
مشهورترين شاعر پارسی گوی سده نهم هجری .


 




شنبه 18 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 38 .....

سلام .....

یکی بود ، یکی نبود

از بخت بد تو این دیار ،

عاشقی هم مرده بود ...

 

آن روز پيرمرد نيامد . اما گنجشكها و ياكريمها دوباره ،

پای همان ديوار كه پيرمرد برايشان خرده نان و برنج می ريخت ، 

جمع شده بودند . فردايش دوباره پيرمرد را ديدم .

اين بار بدون عصاو كلاه ...!

تكيه داده بود به همان ديوار ...

بالای سرش نوشته بود : بازگشت همه به سوی اوست .....

 

بیاییم زمان و فرصت ها را دریابیم .....

شاید هرگز فرصت دیگری پیش نیاید .....

یا ، ما نباشیم .....




شنبه 18 تير 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

به "طغرل" ميگن : يه معما بگو ،

ميگه : " ای دون " اون چيه كه زمستونا خونه رو گرم ميكنه ، 

تابستونا بالای درخته ؟!

طرفا هرچی فكر ميكنن ، جوابشو پيدا نميكنن ،

ميگن : نميدونیم ، حالا خودت اگه می دونی بگو چيه ؟

"طغرل" جواب می ده : بخاری !!!!!

آقایون كف میكنن ، ميگن : باباجان بخاری زمستونا ،

خونه رو گرم ميكنه ولی تابستونا چه جوری بالای درخته ؟!!!

باز هم "طغرل" جواب میده : " ای دون " بخاريِه خودمه ؛

دوست دارم بذارمش بالای درخت !!!!!

زکـــــی ، عجب گیری کردیما .....

هیشکی دیگه حرف حساب حالیش نیست !!!!!

 




شنبه 18 تير 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 32 .....

سلام .....

       دیدنی ها و خواندنی ها 

             منتخب (32)                           

 

           عکس منتخب سال

از نگاه احترام به میراث فرهنگی در ایران !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

جای بسی تاسف از این وفور شعور فرهنگی ، 

برای بعضی از ما ایرانیان ...


 

                                                   




شنبه 18 تير 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام ..... 

روز سی و ششم : 

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

 

ولادت حضرت زین العابدین (ع) 

1325/04/16 : تغییر نام برخی اصطلاحات مربوط به امور مرزی ..... 

1327/04/16 : قانون اجازهء قبول عضویت قطعی ایران در سازمان  

تربیتی ، علمی و فرهنگی ملل متحد ..... 

1331/04/16 : روز مالیات ..... 

1314/04/17 : ابلاغ تصویبنامهء هیئت وزیران دربارهء اصلاح موادی  

از نظامنامهء اتحاد شکل لباس .....

1317/04/17 : تصویبنامهء هیئت وزیران دربارهء نظامنامهء 

جلوگیری از قاچاق در آبهای ایران و جزایر تابع .....

1326/04/17 : موافقت نخست وزیر با استعفای

سرلشکر آق اولی .....

1340/04/17/ : اعطای نشان سیاسی به شرمن میلز برای

نگارش کتابی دربارهء ایران .....

1319/04/18 : گزارش وزیر امور خارجه به نخست وزیر دربارهء 

قصد استفادهء انگلستان و فرانسه برای حمله

به قفقاز و بادکوبه ..... 

 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، 

حتما یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 

درج در ادامهء مطلب .....

 

 




شنبه 18 تير 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....
 
زنبور زرد و قرمز
 
هی می‌كنه وز و وز
 
دنبال گل میگرده
 
یک گل ناز و قرمز
 
یواش میاد كنارم
 
می‌شینه روی دستم
 
شاید خیال می‌كنه
 
من گل و غنچه هستم
 
وای وای وای ، چكار كرد؟
 
مامان میگه بوست كرد
 
پس چرا جای بوسش
 
اینهمه میكنه درد ؟

 

 




شنبه 18 تير 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

آنچه را که ما خوشبختی می نامیم ،

نبودن بدبختی ست ،

خوشبختی واقعی را تا کنون ،

ابناء بشر هیچکدام تجربه نکرده اند ..... 




شنبه 18 تير 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

                     

و همانا خدای تو ، بسیار مقتدر و مهربان است .....




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

غریبانه (10) .....

     سلام بر عشق ، که

هر چه نوشت ، او نوشت .....

 

دلم گرفت و آسمون دل تو سیا شد 

ابری اومد بین من و تو جا شد 

دست تو که پرنده های خوبی رو ناز میکرد 

یکدفه از دست دل بیکس من رها شد 

آتیش نشوندی به دلم وقتی که گفتی میری 

نمیدونی.فکرش اومد .تو دل من چه ها شد 

غریب و بی نشون شدم  تو دریا 

غروب شد و شهر ستاره ها شد ..... 

 

" س.خ غریب "

 




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

زندگی شاید .....

سلام .....

 

زندگی شاید امید من است به نگاهی از تو .....

 

زندگی شاید آن لحظهء ناب است که تو ،

 

با نگاهی گیرا ، پر از حس لطیف باران 

 

غرقه در شادی و شور ،

 

به در کلبهء من می آیی ،

 

تا که با هم بسپاریم ره نارفته .....

 

تا که با یکدیگر ، غزل عشق مروری بکنیم

 

تا که با دست تو و من ، غم عالم همه وارونه کنیم .....

 

 

" ه.م غروب " 

  

 

 

 




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

آسمون هفتم 27 .....

سلام .....

دعوت .....

 

ای گمشدگان ، راه نه آن است ، بیایید

این خانه خودش ، کل جهان است ، بیایید

 

این جا سخن از شاه و گدا نیست ، رفیقان

هر گوشهء آن ، گنج عیان است ، بیایید

 

هر کس که شده ساکن این خانهء آباد

فارغ ز زمین است و زمان است ، بیایید

 

این جا خبر از ظلمت و شب نیست عزیزان

خورشید ، در این خانه نهان است ، بیایید

 

آوای خوشی گفت : کجایید  ؟!  در آیید

دعوت شده ایم ، وقت اذان است ، بیایید ...

 

" آسمون هفتم " 




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

آیا می دانید که ، پلک زدن زنان دو برابر مردان است .....




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

شعری از پروین دولت آبادی .....

سلام .....

 

دو بال نقره ای را باز کردی

ز روی بام ما پرواز کردی

گشودی بال در آن دشت آبی

در آن تابنده روز آفتابی

تو تا آن دور دور دور رفتی

کجا تا سرزمین نور رفتی

چو برگردی به بام خانهء ما

شوی مهمان به آب و دانهء ما

بیا ای پیک آزادی ، کبوتر

چه از آزادی و شادی است بهتر ؟!

 

زنده یاد پروین دولت آبادی

 




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 37 .....

سلام .....

یکی بود ، یکی نبود

از بخت بد تو این دیار ،

عاشقی هم مرده بود ...

 

هوا گرم بود و درخت با خود می گفت : " كاش كسی

از اين حوالی بگذرد تا من خنكای سايه ام را نثارش كنم و

خستگی را از تنش بيرون كنم . كاش پرنده ای ،

چهارپايی ، انسانی ..… " ناگهان در دوردست چشمش

به موجودي افتاد كه آرام آرام به او نزديک می شد .

باورش نمی شد . خيلی وقت بود كسی از آن حوالی

عبور نكرده بود . از خوشحالی نزديك بود بال دربياورد .

با هيجان فرياد زد : " يک انسان ! " و آهسته

ادامه داد : " حتماً در اين آفتاب خيلی خسته شده است .

بايد با سايه ای خنک از او پذيرايی كنم "..…

مرد به درخت رسيد .

با خود گفت : " چه درخت تنومندی ، اين هم از هيزم زمستان ...!!! 

 

بیاییم محبت عزیزانمان را مثله نکنیم .....

 




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

پيروزی افتخار آميز دانشمندان ايرانی در عرصهء

انرژی هسته ای و دستيابی آن عزيزان به

اورانيوم غنی شده رو ولش کن

" خودت چه طوری " .....؟!




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 31 .....

سلام .....

 

 

        دیدنی ها و خواندنی ها                                                                                      

                  منتخب (31)

 تیشرتی برای هشدار میزان مونواکسید کربن

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وقتی کسی در فضای بسته ای سیگار می کشد،

سایر حاضرین غیر سیگاری ممکن است سرفه های

غلو شده و معنی داری بکنند یا دستشان را به حالت بادبزن

در هوا تکان دهند تا ناراحتی خود را از دود سیگار بیان کنند .‏

اما دیگر به لطف این تی شرت جدید که "علائم هشدار دهنده"

نام گرفته ، نیازی به این کارها نیست . اگر میزان مونوکسید کربن

در هوا بالا برود ، روی تصویر صورتی رنگ قلب یا ریه دوخته شده

سیاهرگهای آبی رنگی ظاهر میشوند که نشان دهندهء میزان

خطرناک گاز مونواکسید کربن در هوای اطراف است . ‏

البته متوجه کردن افراد سیگاری به صدمه ای که به دیگران می زنند ،

تنها کار این تی شرت نیست . مبتلایان به بیماریهای تنفسی در

شهرهای شلوغ می توانند این تیشرت را بپوشند تا در صورت آلودگی هوا ،

متوجه شده و اقدام لازم را انجام دهند . همچنین در مکانهای بسته

که سیستم گرمایشی دارند ، می توان برای اطمینان از سلامت هوا ،

از این تیشرت ها استفاده کرد . از آنجایی که گاز مونواکسید کربن

بسیار سمی اما در عین حال بی بو و بی رنگ است ،

داشتن چنین تیشرتی برای بسیاری از افراد می تواند نجات بخش باشد .

 




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام ..... 

روز سی و پنجم : 

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

 

ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز جانباز .....

1315/04/15: بخشنامهء شمارهء پانزده وزارت امور خارجه ، 

اخبار منتشره از سوی ادارهء اطلاعات و مطبوعات وترجمه ..... 

1325/04/15 : اعتراض مدیر روزنامهء " نامهء آزاد " نسبت به 

توقیف این نشریه ..... 

1326/04/15 : بخشنامهء وزارت دارایی دربارهء لزوم همکاری 

ماموران این وزارتخانه با وزارت فرهنگ ، برای جلوگیری از 

حفاری در ساختمان ها و قلعه های قدیمی .....

1329/04/15 : اعلام موافقت شورای عالی فرهنگ با صدور

امتیاز روزنامهء " راه نجات " .....

1348/04/15 : گرایش شورای عالی انستیتو خواربار و تغذیهء 

ایران از سمپوزیوم بیوشیمی و تغذیه .....

 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، 

حتما یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 

درج در ادامهء مطلب .....

 

 




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....
 
توی ده شلمرود ،
حسنی تك و تنها بود .
حسنی نگو ، بلا بگو ،
تنبل تنبلا بگو ،
موی بلند ، روی سیاه ،
ناخن دراز ، واه واه واه .
نه فلفلی ، نه قلقلی ، نه مرغ زرد كاكلی ،
هیچكس باهاش رفیق نبود .
تنها روی سه پایه ، نشسته بود تو سایه .

باباش میگفت :
- حسنی میای بریم حموم ؟
- نه نمیام ، نه نمیام
- سرتو میخوای اصلاح كنی ؟
- نه نمیخوام ، نه نمیخوام

كره الاغ كدخدا ،
یورتمه میرفت تو كوچه ها :
- الاغه چرا یورتمه میری ؟
- دارم میرم بار بیارم ، دیرم شده ، عجله دارم .
- الاغ خوب نازنین ،
سر در هوا ، سم بر زمین ،
یالت بلند و پرمو ، دمت مثال جارو ،
یك كمی به من سواری میدی ؟
- نه كه نمیدم
- چرا نمیدی ؟ (!)
- واسه اینكه من تمیزم .
پیش همه عزیزم .
اما تو چی ؟
موی بلند ، روی سیاه ، ناخن دراز ، واه واه واه !

غازه پرید تو استخر .
- تو اردكی یا غازی ؟
- من غاز خوش زبانم .
- میای بریم به بازی ؟
- نه جانم .
- چرا نمیای ؟
- واسه اینكه من ، صبح تا غروب ، میون آب ،
كنار جو ، مشغول كار و شستشو .
اما تو چی ؟
موی بلند ، روی سیاه ، ناخن دراز ، واه واه واه !

در واشد و یه جوجه
دوید و اومد تو كوچه .
جیك جیك زنان ، گردش كنان
اومد و اومد ، پیش حسنی :
- جوجه كوچولو ، كوچول موچولو ،
میای با من بازی كنی ؟
مادرش اومد ،
- قدقدقدا
برو خونه تون ، تورو بخدا
جوجهء ریزه میزه
ببین چقدر تمیزه ؟
اما تو چی ؟
موی بلند ، روی سیاه ، ناخن دراز ، واه واه واه !

حسنی با چشم گریون ،
پاشد و اومد تو میدون :
- آی فلفلی ، آی قلقلی ،
میاین با من بازی كنین ؟
- نه كه نمیایم نه كه نمیایم
- چرا نمیاین ؟
فلفلی گفت :
- من و داداشم و بابام و عموم ،
هفته ای دوبار میریم حموم .
اما تو چی ؟
قلقلی گفت :
- نگاش كنین .
موی بلند ، روی سیاه ، ناخن دراز ، واه واه واه !

حسنی دوید پیش باباش :
- حسنی میای بریم حموم ؟
- میام ، میام
- سرتو میخوای اصلاح كنی ؟
- میخوام ، میخوام
- حسنی نگو ، یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل

الاغ و خروس ، جوجه و غاز و ببعی
با فلفلی ، با قلقلی ، با مرغ زرد كاكلی
حلقه زدن ، دور حسنی .
الاغه میگفت :
- كاری اگر نداری ، بریم الاغ سواری .

خروسه میگفت :
- قوقولی قوقو . قوقولی قوقو ؟
هرچی میخوای فوری بگو .
مرغه میگفت :
- حسنی برو تو كوچه .
بازی بكن با جوجه .
غازه میگفت :
- حسنی بیا ،
با هم دیگه بریم شنا .

توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود
 
 



چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

زینهار که گناهی بکنی به امید ثوابی .....




چهار شنبه 15 تير 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

                             

و همانا خداوند ، به هر چه خواهد و صلاح داند حکم کند .....




سه شنبه 14 تير 1390
ن :

رفتیم تا برگردیم .....

سلام .....

 

 

رفتیم تا برگردیم وقتی که در کوله بارمان تنها

یک گلوله باقی مانده بود .

و تو می دانی که بعد ها از همان یک گلوله

هزاران گلوله برخاست .....

هر قدمی که پیش می رفتیم هزاران هزار 

هم پیمان و هم پیوند را می یافتیم ،

رفتیم تا برگردیم و تو دیدی که برگشتیم ،

داغدار اینکه لیاقت بیشمار یاران 

پر کشیده را نداشتیم !!!!! 

بوسه بر دروازهء شهر ، بوسه بر خاک زدیم ،

نه بر خاک خاک پرستان بل بر خاک حق پرستان ،

بر خاکی که خون یارانمان ،

و خجل که خون ما در رگش دمیده بود .

پیشانی سجده ، سجدهء سنگر ، سجدهء شکر ،

بر خاک نهادیم و آن کوله بار را که هنگام وداع همراه داشتیم

از پشت خویش بر گرفتیم و به همراه سربندهای هنوز 

خیس از خون هم رزمانمان به شما تقدیم کردیم ........

اکنون بعد از سالها حسرت آن کوله بار را می خوریم ،

آیا هنوز کوله هامان ،

امانت هامان ، نزد شماست ...؟؟؟!!!

چه کردید با کوله های ما ؟!

چه کردید با سربندهای خونین یارانمان .....؟؟؟؟؟!!!!!

 

به یاد شهدای فاو روز پاسدار و هشت سال دفاع مقدس

 

" ه.م  غروب "     

 




سه شنبه 14 تير 1390
ن :

غریبانه (9) .....

سلام بر سرنوشت ، سلام به عشق

   سلام بر هر چه او نوشت ...

 

صدای باد در گوش پنجره میپیچد

و صدا میکند تورا

بر انزوای همیشگی این دستهای فرسوده

باران باش

دنیا اندکی بیش نمیپاید

. . .

" س.خ غریب " 

 

 




سه شنبه 14 تير 1390
ن :

آسمون هفتم 26 .....

سلام .....

قفل است بر زبان و دلم پر ز گفتگوست ..........
گر بشنوی سکوت مرا پر زهای و هوست ...!!!

 

" بداهه ای از آسمون هفتم "

 

 



سه شنبه 14 تير 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

 

آیا می دانید که ، زنبورها برای جمع آوری یک کیلو عسل ،

      باید شهد ده میلیون گل را جمع آوری کنند .....




سه شنبه 14 تير 1390
ن :

شعری از ملاصدرا .....

سلام .....

 

ساقیا از سر بنه این خواب را

آب ده این سینه پر تاب را

جام می را آب آتش بار کن

از صراحی دیده ای خونبار کن

مطربا یکدم به کف نه بربطی

زورق تن را بیفکن در شطی

خیز و بگریز از جهان عقل و هوش

برنوای ابلهی انداز گوش

خیزو بگریز از جهان پر غرور

تا نیارد بر تو عقل و هوش زور 

ابلهی بی آفت و عقل آفت است 

عقل بند پا و دام کلفت است

عقل بنشست آنگهی که عشق خاست

عقل را با عشق الفت از کجاست

 

خدایش بیامرزاد

 




سه شنبه 14 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 36 .....

سلام .....

یکی بود ، یکی نبود

از بخت بد تو این دیار ،

عاشقی هم مرده بود .....!!!

 

پدر كودک را بلند كرد و در آغوش گرفت . كودک هم

می خواست پدر را بلند كند . وقتی روی زمين آمد

دست های كوچكش را دور پاهای پدر حلقه كرد

تا پدر را بلند كند ولی نتوانست .

با خود گفت : حتماً چند سال بعد مي توانم .

بيست سال بعد پسر توانست پدر را بلند كند ...!

پدر سبک بود ...!

به سبكی يک پلاک و چند تكه استخوان .....!!!

 

از اون شباییه که هیچی نگم بهتره .....




سه شنبه 14 تير 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

نکتهء زمخت و نه چندان ظريف : هیچ وقت

به رسانه ها کاملا اعتماد نکنید ، میدونید چرا ؟

چون اگر تبلیغات ماهواره ها رو ملاک قرار بدیم ،

مردم ایران کچلهای چاقی هستند که

ناتوانی جنسی دارند و میخواهند یک هفتهای

ویزای کانادا بگیرند و اگر تلویزیون داخلی را ببینید

خلاصهء خبرهای صدا و سیما این است : باور کنید ،

اوضاع در همه جای دنیا از ایران بدتر است .....!!!





تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.